استفاده دولتی ممنوع
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از رزمندگان جمعی گردان، بنام آقای محسن خوشبخت، که اهل داراب بودند. موتورسیکلت شخصی خود را به گردان آورده بود. هر کدام از بچهها که جایی کار داشتند، به او میگفتند: محسن موتورت را بده تا بروم فلان جا و برگردم. آنقدر موتور ایشان را بچهها استفاده کردند تا اینکه او مجبور شد روی آن بنویسد: "استفاده دولتی ممنوع". ...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از رزمندگان جمعی گردان، بنام آقای محسن خوشبخت، که اهل داراب بودند. موتورسیکلت شخصی خود را به گردان آورده بود. هر کدام از بچهها که جایی کار داشتند، به او میگفتند: محسن موتورت را بده تا بروم فلان جا و برگردم. آنقدر موتور ایشان را بچهها استفاده کردند تا اینکه او مجبور شد روی آن بنویسد: "استفاده دولتی ممنوع". ...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید حامد توکل
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد حامد توکل »
در شب میلاد فرخنده و خجسته امام سجاد (ع) ـ ۱۳۴۰/۵/۱۰ ـ در شهر نیریز غنچه وجود جامد در باغی که باغبانش خادم امام حسین (ع) و از شاعران اهلبیت (ع) بود شکفت. عشق و اخلاص فراوان خانواده به حضرت سید الشهداء (ع)، او را بامحبت حسین (ع) پرورش داد تا به سن کسب علم رسید. دوره ابتدایی را در دبستان فرهنگ و دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مفتح نیریز به پایان رسانید و وارد دبیرستان شعله...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد حامد توکل »
در شب میلاد فرخنده و خجسته امام سجاد (ع) ـ ۱۳۴۰/۵/۱۰ ـ در شهر نیریز غنچه وجود جامد در باغی که باغبانش خادم امام حسین (ع) و از شاعران اهلبیت (ع) بود شکفت. عشق و اخلاص فراوان خانواده به حضرت سید الشهداء (ع)، او را بامحبت حسین (ع) پرورش داد تا به سن کسب علم رسید. دوره ابتدایی را در دبستان فرهنگ و دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مفتح نیریز به پایان رسانید و وارد دبیرستان شعله...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید محمدرضا مستوری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد محمدرضا مستوري »
محمدرضا لالهای بود که در سرزمین اسلامیمان شکفت و خون پاک و مطهرش، پهندشت وسیع و گلگون جبهههای نور، در شرق دجله را عطرآگین ساخت. هم او که در شب بیستم شهریورماه ۱۳۴۶ در شهرستان استهبان پا به عرصه وجود نهاد. کودکی را در دامن خانوادهای مهربان و در محیطی که عشق و علاقه به قرآن در آن بروز و ظهور یافته بود، پرورش یافت. قبل از آنکه راهی دبستان شود، به همراه خانواده خود، بار مهاجرت را...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد محمدرضا مستوري »
محمدرضا لالهای بود که در سرزمین اسلامیمان شکفت و خون پاک و مطهرش، پهندشت وسیع و گلگون جبهههای نور، در شرق دجله را عطرآگین ساخت. هم او که در شب بیستم شهریورماه ۱۳۴۶ در شهرستان استهبان پا به عرصه وجود نهاد. کودکی را در دامن خانوادهای مهربان و در محیطی که عشق و علاقه به قرآن در آن بروز و ظهور یافته بود، پرورش یافت. قبل از آنکه راهی دبستان شود، به همراه خانواده خود، بار مهاجرت را...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید سید مهدی افسر
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد سيد مهدي افسر »
یاد پدر، یاد خوبیهاست، راه پدر راه ماندگاری است. تا دنیا باقی است او و راه پررهروش هم باقی است. معلم شهید سید مهدی افسر در آبان ماه سال 1322 در روستای قطرویه، از توابع شهرستان نیریز در خانه سیدی از سادات آلرسول(ص) پا به عرصه هستی نهاد. با گذشت روزها یکی پس از دیگری، آثار تفکر و عشق به اسلام در سیمای کودکانهاش متجلی میشد. نورانیت چهره، صفای باطن و علاقه به قرآن، مسلمان زیستن فردایش را نوید...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد سيد مهدي افسر »
یاد پدر، یاد خوبیهاست، راه پدر راه ماندگاری است. تا دنیا باقی است او و راه پررهروش هم باقی است. معلم شهید سید مهدی افسر در آبان ماه سال 1322 در روستای قطرویه، از توابع شهرستان نیریز در خانه سیدی از سادات آلرسول(ص) پا به عرصه هستی نهاد. با گذشت روزها یکی پس از دیگری، آثار تفکر و عشق به اسلام در سیمای کودکانهاش متجلی میشد. نورانیت چهره، صفای باطن و علاقه به قرآن، مسلمان زیستن فردایش را نوید...
شهدا سال 59 -زندگینامه شهید سید احمد موسوی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۵۹ »
در تاریخ 15/ 1/1340 در روستای خواجهجمالی از توابع بخش آباده طشک شهرستان نیریز، در دامن خانوادهای با صفا و صمیمی و لبریز از عشق و محبت، غنچهای جوانه زد که نام مبارکش را سید احمد نهادند. در سایه دست نوازشگر پدری سخت کوش و کشاورز و دامن پر مهر و محبت مادری دلسوز و خداپرست، مراحل رشد و تکامل دوران کودکی را سپری کرد. از کودکی دارای قلبی پاک و لبریز از عشق به خدا بود و...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۵۹ »
در تاریخ 15/ 1/1340 در روستای خواجهجمالی از توابع بخش آباده طشک شهرستان نیریز، در دامن خانوادهای با صفا و صمیمی و لبریز از عشق و محبت، غنچهای جوانه زد که نام مبارکش را سید احمد نهادند. در سایه دست نوازشگر پدری سخت کوش و کشاورز و دامن پر مهر و محبت مادری دلسوز و خداپرست، مراحل رشد و تکامل دوران کودکی را سپری کرد. از کودکی دارای قلبی پاک و لبریز از عشق به خدا بود و...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید عبدالحسین زارعی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
آنانکه ره عشق گزیدند همــــــه در کوی شهادت آرمیدند همه سال ۱۳۳۶ در خانوادهای متدین و مذهبی، کودکی چشم به جهان گشود که به عشق سالار شهیدان، او را عبدالحسین نامیدند، به این امید که روزی ادامهدهنده راه آن امام همام باشد. به دلیل مشکلات اقتصادی از کسب دانش و تحصیل بازماند و برای تأمین روزی حلال برای خانواده خود به کار پرداخت. با انتخاب راه و مسیر انقلاب اسلامی...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
آنانکه ره عشق گزیدند همــــــه در کوی شهادت آرمیدند همه سال ۱۳۳۶ در خانوادهای متدین و مذهبی، کودکی چشم به جهان گشود که به عشق سالار شهیدان، او را عبدالحسین نامیدند، به این امید که روزی ادامهدهنده راه آن امام همام باشد. به دلیل مشکلات اقتصادی از کسب دانش و تحصیل بازماند و برای تأمین روزی حلال برای خانواده خود به کار پرداخت. با انتخاب راه و مسیر انقلاب اسلامی...
شهدا سال 63 -وصیتنامه شهید حسین عیدی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد حسين عيدي »
بسم الله الرحمن الرحیم به نام الله یاری دهنده روح الله یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وا دخلی جنتی ما مثل حسین(ع) در جنگ وارد شده ایم و مثل حسین(ع) باید به شهادت برسیم. (امام خمینی) اشهد ان لاالهالالله، اشهد ان محمداً رسولالله، اشهد ان علیاً ولیالله، اشهد ان خمینی روحالله. بادرود بر رهبر کبیر انقلاب و امید مستضعفان جهان و با سلام به تمام رزمندگان جبهه حق بر علیه کفر و استکبار جهانی. درود بر...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد حسين عيدي »
بسم الله الرحمن الرحیم به نام الله یاری دهنده روح الله یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وا دخلی جنتی ما مثل حسین(ع) در جنگ وارد شده ایم و مثل حسین(ع) باید به شهادت برسیم. (امام خمینی) اشهد ان لاالهالالله، اشهد ان محمداً رسولالله، اشهد ان علیاً ولیالله، اشهد ان خمینی روحالله. بادرود بر رهبر کبیر انقلاب و امید مستضعفان جهان و با سلام به تمام رزمندگان جبهه حق بر علیه کفر و استکبار جهانی. درود بر...
شهدا سال 64 -وصیتنامه شهید علی اصغر سرافراز
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد علي اصغر سرافراز »
بسم الله الرحمن الرحیم لاحول و لا قوه اله بالله العلی العظیم مطالبی را که اکنون میخواهم بنویسم شاید کمتر جائی گفته باشم، ولی به نظر میرسد که بالاخره مطالب باید جائی گفته یا نوشته شود. شاید ما در لحظات آخرِ یک مأموریت، به خاطر شهدای دیگر و عظمت پیامبر(ص) و خاندانش(ع) مورد قبول حق تعالی قرار گرفتیم و بار نبسته خویش را همراه با کولهباری از گناه به دیار آخرت بردیم. لحظاتی را به یاد میآورم که تنها...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد علي اصغر سرافراز »
بسم الله الرحمن الرحیم لاحول و لا قوه اله بالله العلی العظیم مطالبی را که اکنون میخواهم بنویسم شاید کمتر جائی گفته باشم، ولی به نظر میرسد که بالاخره مطالب باید جائی گفته یا نوشته شود. شاید ما در لحظات آخرِ یک مأموریت، به خاطر شهدای دیگر و عظمت پیامبر(ص) و خاندانش(ع) مورد قبول حق تعالی قرار گرفتیم و بار نبسته خویش را همراه با کولهباری از گناه به دیار آخرت بردیم. لحظاتی را به یاد میآورم که تنها...
قلپ قلپ قمقمه
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در شب عملیات خیبر، اسفندماه 1362، در منطقه پشت دژ بعد از حدود هفت کیلومتر راهپیمائی، نیروهای گردان به پشت میدان مین دشمن میرسند. شهید سعید بیگی رو به آقای جواد مبین کرده و میپرسد: جواد قمقمهات آب دارد؟ جواد در پاسخ میگوید: بله. می گوید: بده تا من کمی بخورم. جواد مبین از او میپرسد. مگر خودت قمقمه نداری؟ سعید در پاسخ جواب میدهد: دارم ولی اگر آب از قمقمه خودم بخورم نصفه میشود و موقعی که...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در شب عملیات خیبر، اسفندماه 1362، در منطقه پشت دژ بعد از حدود هفت کیلومتر راهپیمائی، نیروهای گردان به پشت میدان مین دشمن میرسند. شهید سعید بیگی رو به آقای جواد مبین کرده و میپرسد: جواد قمقمهات آب دارد؟ جواد در پاسخ میگوید: بله. می گوید: بده تا من کمی بخورم. جواد مبین از او میپرسد. مگر خودت قمقمه نداری؟ سعید در پاسخ جواب میدهد: دارم ولی اگر آب از قمقمه خودم بخورم نصفه میشود و موقعی که...
زندگینامه آزاده عباس گرگین
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
عباس گرگین فرزند اسداله، در سال 1324 در شهر نیریز، در خانوادهای مذهبی، متدین، ساده و زحمتکش در محله سادات دیده به جهان گشود. دوران تحصیلات خود را تا سطح سوم متوسطه که در آن زمان مشهور به سیکل اول بود، را در نیریز با موفقیت گذراند. سپس به ارتش پیوست و در تیپ زرهی دزفول مشغول خدمت گردید. همراه با خدمت نظامی، تحصیلات خود را تا سطح دیپلم ادامه و توانست مدرک پایان دوره متوسطه را کسب...
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
عباس گرگین فرزند اسداله، در سال 1324 در شهر نیریز، در خانوادهای مذهبی، متدین، ساده و زحمتکش در محله سادات دیده به جهان گشود. دوران تحصیلات خود را تا سطح سوم متوسطه که در آن زمان مشهور به سیکل اول بود، را در نیریز با موفقیت گذراند. سپس به ارتش پیوست و در تیپ زرهی دزفول مشغول خدمت گردید. همراه با خدمت نظامی، تحصیلات خود را تا سطح دیپلم ادامه و توانست مدرک پایان دوره متوسطه را کسب...